قوله تعالى بسْم الله الرحْمن الرحیم «بسم الله» کلمة سماعها غذاء ارواح العابدین، ضیاء اسرار العارفین، بلاء مهج المریدین، دواء کل فقیر و قیر مسکین.
نام خداوندى که مومنان را دل دارست، و دوستان را وفادار، مریدان را مهردار است، و عاصیان را آمرزگار. در ذات بىنظیرست و در صفات بىیار، فضلش بسیار و کرمش بىشمار، زیبا صنع و شیرین گفتار، عالم الاسرار و معیوبان را خریدار. خداوندى که باز راز او دلهاى دوستان شکار کرد، و آنچه از کل کون بپوشید بر آب و خاک آشکار کرد. دلهاى مومنان بنور معرفت با ضیاء کرد. زبانهاشان بنطق شهادت گویا کرد.
بر اعضاء و ارکان رنگ دوستى پیدا کرد. و آنچه کرد با مومن بسزا کرد. خود میگوید جل جلاله: و ألْزمهمْ کلمة التقْوى و کانوا أحق بها و أهْلها قوله: ألْهاکم التکاثر خطاب تنبیه و تقریر است. میگوید: اى فرزند آدم بنسبى که عن قریب منقطع میشود چه فخر آرى؟ و بر کثرت عدد خویشان و مال و جاه سر مىافرازى؟ و بآن که ترا مهلت دادهاند و خلیع العذار فرا گذشته، غره شدهاى؟
و تا بچهار دیوار لحد در آن مصرع غربت و محل وحدت نرسى هیچ مىباز نگردى؟
و عذرى مىنخواهى؟ بىحذرى از آنکه بىخبرى! هیچ راه بصلاح و فلاح خود مىنبرى، از آنکه مست حرص و شهوت شدهاى! کلا سوْف تعْلمون ثم کلا سوْف تعْلمون آرى بدانى و در کار خود ببینى آن روز که دانستن و دیدن سود ندارد، و توبه و عذر خواست هیچ بکار نیاید.
کلا لوْ تعْلمون علْم الْیقین اگرت «علْم الْیقین» و «عیْن الْیقین» بودى که عقبه مرگ بمىباید گذاشت. و سار سفر قیامت بمىباید ساخت، همانا که تفاخر و تکاثر در مال و عدد ترا کمتر بودى و رغبت بطاعت و عبادت بیشترى بودى.
لترون الْجحیم ثم لترونها عیْن الْیقین این لام لام قسم است. رب العالمین قسم یاد مىکند و میگوید: حقا که شما بندگان همه دوزخ خواهید دید به عیْن الْیقین دیدنى بىگمان و بىهیچ شک. همانست که آنجا گفت: و إنْ منْکمْ إلا واردها مومن بیند بر گذرگاه، کافر ببند و او را قرارگاه. مصطفى (ص) گفت:«خیر ما القى فی القلب الیقین و الیقین الایمان کله و ان الله تعالى بقسطه و عدله جعل الروح و الفرح فی الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فی الشک و السخط.»
گفتا: بهترین تخمى که در سینه مومن ریختند تخم یقین است. و همگى ایمان یقین است. و یقین ایمان را حصنى حصین است، و مومن را حبلى متین است. و حق جل جلاله باجمال لطف و کمال کرم بفضل بىمیل و عدل بىجور و لطف بىعلت هر چه روح و راحت بود و امن و فراغت بود، و شادى و طرب بود، همه در یمین یقین و روضه رضا تعبیه کرد.
باز بحکم بىغرض و علم بىتهمت هر چه اندوه و نکبت بود و رنج و محنت، همه در شک و ناپسند تعبیه کرد. و گفتهاند که: یقین را سه رکن است: «علْم الْیقین» و عیْن الْیقین و حق الیقین. علْم الْیقین بسینه فرو آید عیْن الْیقین بسر فرو آید. حق الیقین بجان فرو آید. علْم الْیقین تقریر ایمان کند. عیْن الْیقین اخلاص را نشان دهد. حق الیقین با حق معرفت افکند. طوبى کسى را که در عالم علْم الْیقین قدم دارد. زلفى کسى را که از عیان عیْن الْیقین اثرى بیند. حسنى کسى را که از حقیقت حق الیقین خبرى یابد.